رمان وسوسه: فصل چهارم تا نهم

...فاصله دبيرستان تا خونمون كمي زياد بود........ و به همت من و الهه...... خانواده ها راضي شده بودن كه منو اون اين مسافتو هر روز طي كنيم
البته به شرطها و شروطها ..

كه تمامي اين شرايط توي قرارداد نامه لفظيه واجب الاجرايي قيد شده بود

يك:
راس ساعت بايد توي خونه باشيم
دو:
مثل بچه گربه هاي ملوس... سرمونو مي ندازيم پايين و راست مي ريم مدرسه و راست ميام خونه..
سه:
حق خريد در راه مدرسه به هيچ عنوان... حتي اگر اسمون به زمين و زمين نعو ذ بالله بره اسمون نداريم ...
چهار:
حق جمع كردن چادر زير دست رانداشته...
چادر بايد كاملا ايستاده باشد...تا هيچ جايي از بدنتان ديده نشود
مقنعه بايد كاملا روي پيشاني رابگيرد... و براي محكم كاري چادر را نيز روي ان مي كشيم ....در ضمن بلندي مانتو بايد تا مچ پا باشد
پنج:
..كفشها نبايد پاشنه بلند باشند ..از پوشيدن رنگهاي شاد معذوريم ...هرهرو كركر مطلقا ...ممنوع..

[ یکشنبه دهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ تینـــا ] [ ]

رمان وسوسه به قلم نیلا: فصل یکم تا سوم

رمان وسوسه

نویسنده: نيلا

فصل ۱تا ۳


گاهي دنيا با ادماش ..روزگاري رو برات رقم مي زنن كه هيچ وقت در تصوراتت نمي گنجيده ....هيچ وقت باورت نمي شد كه انقدر راحت مي توني تسليم خواسته هايي بشي كه هميشه برات پوچ و بي معني بوده ....بعد از مدتها تن دادن به خواسته ها و اتفاقاي پيرامونت .... اين جمله تو ذهنت نقش مي بنده ..
"هميشه نبايد عشق آغاز زندگي باشه......."

[ شنبه نهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ] [ تینـــا ] [ ]